سخنرانى هما ارجمند در برنامه آموزشى مددکاران اجتماعى تورنتو
اين برنامه تحت عنوان "آموزش اطلاعات قانونى" به مدکاران اجتماعى که در دو روز متوالى برگزار شد، توسط ميتراک (کميته عمل در مقابله با خشونت عليه کودکان و زنان تورتنوى بزرگ) سازمان داده شده بود. هما ارجمند بعنوان مسئول کمپين بين المللى عليه دادگاههاى اسلامى در کانادا در روز اول اين برنامه به تاريخ ٢ نوامبر تحت عنون موانع عدالت براى زنان سخنرانى کرد.
اجتماعاتى از اين نوع به من فرصتى ميدهد تا يکبار ديگر به موانعى که کماکان زنان براى رسيدن به حقوق برابر در جامعه با آن موجهه اند را نشان دهم و راه حلهايى را براى رفع اين موانع با شما شريک گردم.
من در اين جا عمدتاَ ميخواهم به ارائه تصوير بپردازم که در حال حاضر بخشى از زنان را در بر ميگيرد و آن زنان مهاجر از کشورهاى اسلام زده و زنانى که از کشورهايى به اصطلاح جهان سوم آمده اند، ميباشد. اينها با مسائل و مشکلاتى مواجهه اند که در يک سطحى، ديگران در آن شريک نيستند. ستم و رنجى که بر آنان ميرود ابعادش فراتر از آن است که زنان على العموم ميبرند و موانع مقابل آنان براى دسترسى به حقوق برابر خيلى وسيعتر است.
ميخواهم تصويرى دهم از بخشى از جامعه اى که ما در ان زندگى ميکنيم. آن بخشى که بدان نام کمنيتى اسلامى را داده اند. خيلى از شماها ممکن است با اين بخش از جامعه چندان سرکار نداشته باشيد و يا به درجات کمى و يا در سطح محدودى ارتباط داشته باشيد. ممکن است اينجا و انجا اخبارى شنيده باشيد و يا تصويرهاى محدودى از کشورهاى که با اين نام خوانده ميشوند، ديده باشيد. اين بخش از جامعه، آن جامعه ايست که البته روز به روز در حال گسترش است و از جمعيت بالايى برخوردار بوده و کم کم مسائل اش در حال رو آمدن ميباشد. جامعه اى که بدان به عمد جامعه اسلامى نام نهاده اند و در اين کار اهدافى نهفته است، بيهوده به عده اى که نه سکت مذهبى اند و نه يک قوم مذهبى، هويت مذهبى نميدهند. دو نيرو در کار است يکى در درون خود آن جامعه و ديگرى در بيرون آن که با شناسايى اين جامعه به عنوان يک جامعه مذهبى، ميکوشد به گتويسم شکل دهد. هيچ کس در بين ما نيست که از عواقب شکل گيرى چنين پديده اى آگاه نباشد و همچنين دلنگران. گتويسم درخود براى اتحاد و همبستگى جامعه و براى رشد و شکوفايى جامعه خطرناک است. گتويسم به همسرنوشتى و مبارزه مشترک ما براى رسيدن به حقوق برابر و رفاه اجتماعى صدمه ميزند و جنبشى که و انسانى که سعادت همنوعانشان مسئله اش است نميتواند در مقابل چنين پديده اى بى تفاوت باشد.
اما در اين گتوهاى اسلامى که در حال شکل دادن هستند، چه ميگذرد و چرا بايد مورد توجه ما باشد؟ من نميخواهم به همه آنچه که در آن ميگذرد بپردازم، نه فرصت اش هست و نه در حال حاضر مسئله اين اجتماع. من تنها به اين ميپردازم که چه بر زنان در اين جامعه ميگذرد و چرا وظيفه ماست که آن را زير نظر داشته و به سهم خود به مسائل و مشکلاتى که زنان در اين جوامع با آن موجهه اند بايد بپردازيم. نه صرفاَ از سر دلسوزى و يا لطف و يا از سر همبستگى. بلکه دقيقاَ بخاطر مصالح خود جنبش زنان براى رهايى، براى هموار کردن راه برابرى کامل زن و مرد، براى از بين بردن کامل خشونت به زن و کودک، براى سعادت خود جامعه که همه ما جزيى از آن هستيم. همانطور که وقتى براى سلامتى اوزون مبارزه ميکنيم فقط مبازره را در عدم استفاده از اسپرى در خانه خود خلاصه نميکنيم.ببينيد با زنان در کشورهايى اسلام زده همچون شهروند درجه دوم رفتار ميشود چه توسط دولتهاى مذهبى که روى کارند و چه توسط جنبشها و گروههاى مذهبى که دست بالا را دارند. به عربستان سعودى، ايران، افغانستان و پاکستان نگاه کنيد. عين همين رفتار با زنان را نه حتماَ در همان مقياس، ولى به درجات مختلفى در اينجا در درون "جامعه هايى" که ايجاد کرده اند، ميکنند. ببينيد در اين "جامعه" چند همسرى هست و امامها و ملاها مبلغ آنند و به رسميت ميشناسنداش. بر سر کودکان دختر حجاب ميکنند و بدين وسيله از همان بدو کودکى مانع رشد طبيعى او، مانع شادبى و سلامتى او ميشوند. دخترى که مجبور ميشود حجاب به سر کند، مجاز نيست با پسران به ورزش بپردازد، مجاز نيست به استخر برود، مجاز نيست حتى کلاس آواز خوانى برود و يا جشن تولدى که طبيعتاَ دختر و پسر با هم آند، برود ....حجاب فقط يک پوشش نيست بخصوص براى کودک چهار و پنج ساله. معنى عملى ان، مانع شدن دختر خردسال از بازى و تفريحاتى است که يک پسر ميتواند از آن برخوردار باشد. معنى عملى آن، يعنى اين که دختران از همان بدو کودکى با محدويتهاى بايد بسازند که بعنوان پسر به هيچ وجه با آن مواجهه نيست. در همين جامعه، بطور عملى زن از حق طلاق برخوردار نيست و اگر هم از اين حق بهره برد، مطرود است. حق سرپرستى کودک بطور طبيعى به همسر تعلق ميگيرد. زنان بايد براى گرفتن اين حق از مانع هاى بزرگى بگذرند. مدارس اسلامى داير کرده و دختر و پسر را در اين مدارس از هم جدا کرده اند. ازدواج در سنين پايين متداول است. "ازدواجهاى ترتيب داده شده" بسيار عادى است. تنبيه بدنى زنان بخاطر نافرمانى، حق مردان است. طرد دختران تا حد قتلهاى ناموسى بخاطر رابطه عاشقانه بدون تائيد مرد خانواده را کم شاهد نيستيم. زنان حتى وحشت دارند که به شلترها پناه برند. به اين ليست ميتوان دهها مورد را اضافه کرد. اينها و مواردى از اين دست خشونت اشکار به زن و کودک است. که اگر به سختى با آن مبارزه نشود به يک نرم بدل خواهد شد.موضوعى که ميخواهم در اينجا برجسته کنم اين است که در جامعه خارج از اين "گتوهايى در حال شکل گيرى" چندان حساستى در قبال زن ازارى و کودک ازارى موجود وجود ندارد. اين نه بخاطر ان است که مردم و زنان نسبت به بيعدالتى که در شهر و کشور محل زندگى شان به به تعداد وسيعى از انسانها ميرود بى تفاوتند. نه. اين بى تفاوتى دقيقاَ به خاطر آن دو نيرويى که در ابتداى صحبتم به ان اشاره کردم که در شکل دادن اين گتوها نقش و منفعت دارند، هست که دامن زده ميشود. اينها از يک طرف ميگويند اين کمنيتى ما است، فرهنگ مان متفاوت است و غيرخودى ها نميتوانند آن را درک کنند، اين حق ماست که مذهب مان را پراتيک کنيم. ارزشهايى غربى فساد آور است و ما اجازه نميدهيم زنان ما و فرزندان ما به دامن چنين فسادى بيفتاند. در فرهنگ ما زن بايد تابع مرد باشد، زن توانايى اداره جامعه و خانواده را ندارد از اين رو حق سرپرستى کودک را نميتواند داشته باشد، تنبيه زن و کودک بخاطر رعايت شئون فرهنگى و مذهبى واجب است، چرا که اينها تشخيص شان پايين است.... طرف ديگر، يعنى نيروهاى خارج از اين کمنيتى ها، توجيه شان اين است که، ما به فرهنگهاى مختلف احترام ميگذاريم، حتى به مددکاران اجتماعى ياد ميدهند که چطور با کيسهاى زن ازارى و کودک آزارى در اين کمنيتى ها حساسيت فرهنگى را مراعت کنند. يا در بهترين حالت ميگويند خودشان، يعنى زنان و کودکان اين کمنيتى ها، بايد براى حق شان مبارزه کنند، ما نميتوانيم به زور متوسل شويم. اين انتخاب خودشان هست که به ان شرايط تن داده اند و....همه اينها توجيهاتى است که به هيچ وجه مشروعيت ندارد. قضيه نه ازادى مذهب است و نه ازادى فرهنگى و نه احترام به فرهنگها. قضيه در اين ميان زن ازارى و کودک ازارى آشکارى است که در بخشى از جامعه در مقياس زياد پيش ميرود. از اين رو در قدم اول بايد اين توجيهات را افشا و بى ارزش کرد. گتويسم را نميتوان از بين برد الى اينکه توجيهاتى از اين دست را که مانع دخالت وسيع انسانها در امورى که به کل جامعه برميگردد، است، را به کنار زد. انتگراسيون يک وجهه اش ناشى از تمايل و تلاش ان گروههايى است که به محيط جديد وارد ميشوند وجه ديگرش از طريق دخالت و پذيرش نهادها و نيروهايى است که در محيط از قبل وجود داشته اند. اين مهم است که هويتهاى کاذبى از جمله هويت مذهبى را بدور ريخت. انسان را بخاطر انسانيت اش بايد عزيز دانست و حقوق پايه اى اش را جدا از مذهب، مليت و جنسيت احترام گذاشت. هرگونه هويت تراشى از اين نوع زمينه ايست براى تبعيض و ناعدالتى. مذهب امر خصوصى افراد است و در مقابل دخالت آن در هر سطحى، که باعث نقض حقوق افراد، اعمال خشونت و ازار فرد ميگردد بايد ايستادگى کرد. به فرهنگى که توجيه گر مردسالارى، تحقير زن و سکوت است، نبايد احترام گذاشت. اتفاقاَ من مسئله حساسيت فرهنگى را از زاويه ديگر ميفهمم. و آن اينکه دولت و سازمانهاى خدمات اجتماعى بايد انجايى که به مسئله حقوق انسانى، حق کودک و حقوق پايه زنان در اين کمنيتى ها برميگردد بايد خيلى سريعتر، با فورس بيشتر، در اختيار گذاشتن امکانات بيشتر براى کسى که حق اش ضايع شده است، سختگيرى بيشتر به عاملين خشونت، کار آموزشى بيشتر و ... پا به ميدان بگذارد. اگر اينها را مبناى کارمان قرار دهيم آنوقت آن ديوار گتويسم را شکسته ايم و نيروى اعظيمى را به صفوف مبارزه براى يک زندگى بهتر براى همه و جامعه اى ازادتر فراهم کرده ايم.
Comments