تلطيف اسلام با اتکا به دروغ و جعل,
دفاع از ايجاد دادگاههاى اسلامى در کانادا
جليل بهروزى
٢٢ ژوئن ٢٠٠٤
ايجاد دادگاههاى مدنى اسلامى در کانادا تا همين جا به واسطه فعاليتهاى پيگير و گسترده "کمپين بين المللى عليه دادگاههاى اسلامى در کانادا" بهيکى از موضوعات مهم و بحث برانگيز در سطح جامعه و شکل گيرى قطب بنديهاى آشکارى شده است. از يک طرف طيف وسيعى از نيروهاى سکولار با پيوستن و يا حمايت از اين کمپين، صف ترقى خواهى و آزادى خواهى را نمايندگى کرده و از طرف ديگر جريانات اسلامى و در راس آن کنگره مسلمانان کانادا که جهت برپايى اين دادگاههاى تلاش ميکنند، صف ارتجاع اسلامى و ادامه تحرکات اسلام سياسى در منطقه و جهان را نمايندگى مى کنند. اين دو قطب اصلى جدال بر سر مسئله ايجاد دادگاههاى اسلامى در کانادا را شکل ميدهند. اماطيف ديگرى در حال شکل گيرى است که ظاهراَ خود را سکولار و مخالف اسلام سياسى از نوعى که در ايران، افغانستان و... عمل ميکند، ميداند ولى در عمل بنا بر مواضع اى که اتخاذ کرده عملاَ نقش سپر "مسلمين" و در اصل حامى اين جريانات را بازى مى کند. هر چند که اين طيف هنوز سخنگويان رسمى و احزاب جدى را نيافته است ولى تا همين جا اشخاصى چون هارون صديقى - سر دبير روزنامه پرتيراژ تورنتو استار- در صدد ايفاى اين نقش هست. او پس از موجى از تهاجم "کمپين" عليه دادگاههاى اسلامى که در مدياى اصلى و سراسرى کانادا (حتى بين المللى) انعکاس يافته، در چند هفته گذشته چندين مطلب در صفحات مهم اين روزنامه به اين موضوع اختصاص داده تا شايد که بتواند اين موج را خنثى کرده باشد. (بقول خودش ضد حمله اى کرده باشد) از آنجايى که اين نوشته ها کنه موضع گيريهاى اين طيف و خصلت نماى جهت گيريهاى آن در قبال اسلام، جنبش هاى اسلامى و مسئله دادگاههاى مبتنى بر احکام اسلامى را نشان ميدهد، جهت تقويت کمپين عليه دادگاههاى اسلامى و زدودن هر نوع توهم پراکنى در جامعه، لازم است از نزديک بدانها پرداخت و نشان داد که با کوهى از دروغ و جعل جهت تلطيف اسلام نميتوان کالاى چنين گنديده، يعنى دادگاههاى اسلامى، را به خورد جامعه داد. هارون صديقى مدعى است "که تفسير قران ميبايستى و ميتوانست بر مبناى شرايط روز صورت گيرد ولى به خاطر استعمار و بى تحرکى روشنگرى اين عمل صورت نگرفت." اين يعنى اينکه اسلام قابليت مدرن شدن را داشته ولى عواملى چون استعمار مانع آن شدند. او نه تنها خصلت درخود ارتجاعى احکام آمده در قران را بدين وسيله کتمان ميکند بلکه عدم انطباق آن با شرايط روز را به گردن ديگرن مياندازد. در دنياى واقع هيچ مذهبى بخاطر نيات عليه خود صاحبان صنعت مذهب و يا قابليت درخود آن به شرايط روز(!!) وقف داده نشده است. اگر انقلابيونى گردن حاميان ارتجاع مذهبى را نزده بودند و با وضع قانون مانع دخالت آنها در امور زندگى مردم نميشدند (در مورد کليسا بطور نمونه)، چه بسا هنوز شاهد انگيزاسيون، آدمسوزى و قدر قدرتى مذهب در بخش اعظم دنيا بوديم. به عقب راندن مذهب، يعنى کوتاه کردن دست آن از دولت، سيستم آموزشى و قضايى جامعه تنها از پس جنبشهاى راديکال مترقى بر مى آيد. اينکه جنبه هاى آشکارا ضد انسانى مذهب توسط خود سران مذهب درز گرفته شود وتفاسير مدرن ترى را بخود بگيرد تنها حاصل تعرض قدرتمند اين جنبشها است. صديقى نميتواند آنکار کند که اسلام ضد حقوق زنان است. از اين رو به جعل مضحکى دست ميزند و آن را ناشى از "تفاسير مردانه از قران ميداند." اين چهره آرايى اسلام تا آنجا پيش ميرود که فتواى سنگسار زنان بخاطر روابط جنسى خارج از ازدواج را مربوط به کشورهايى ميداند که قانون ندارد و ملاهاى بدآموزش ديده ill educatedامکان ميابند که چنين فتواهايى دهند. و يا در مورد حق ارث در اسلام معتقد است "حداقل در اين مذهب دختران از نصف ارث به نسبت پسران برخوردارند، چرا که در بعضى کشورها، چون کانادا، دست ارث دهنده باز است که حتى به دختران هيچ ارثى وانگذارد". و يا در مورد اينکه در اسلام شهادت دو زن هم ارز شهادت يک مرد است، اظهار لحيه ميفرمايد "در عوض زنان در خانواده هاى مسلمان، شهادتشان مهم تر از مردان است." چنين شناعتى در آراستن چهره کريه اسلام را تنها ما در سران جنايتکار جمهورى اسلامى، در محمدى گيلانيها و جنتيها سراغ داريم و بس.اين تازه همه هنر صديقى نيست. آراستن اسلام براى او خوراک تبليغى است که از يک طرف معترضين به اسلام سياسى و تحرک ارتجاعى جنبشهاى اسلامى را با چماق "ضد مسلمان" بکوبد و بقول خويش به عقب راند. و از طرف ديگر "مسلمانان" را قوت قلب داده که با داشتن چنين مذهب بى نقصى نبايد اينقدر "شرمسار و معذرت خواه" باشند. (بخصوص پس از ١١ سپتامبر).اما اوج جعليات و زينت آريى او زمانى است که حرکت اخير جريانات اسلامى براى ايجاد دادگاههاى اسلامى در کانادا را ميخواهد توضيح دهد. او با يک پيچ اش قلم جاى حکميت و داورى arbitration را با ميانجگرى mediation عوض کرده و ميگويد" اينها- يعنى جريانات اسلامى- نميتوانند احکام اسلامى را در کانادا پياده کنند، تنها چيزى که اينها پيشنهاد کرده اند طرح ميانجى گرى است، که بر مبناى آن مسلمانان آزادند که به يک ميانجى مسلمان مراجعه کرده تا مشکلاتشان را حل کنند." به همين سادگى!! اما واقعيت خلاف اين ادعا است. چرا که اين کارى است که شايد از مدتها قبل اين جماعت در حال انجامش هستند و لازم نبود لايحه ١٩٩١ حکميت انتاريو را سپر کنند و موسسه رسمى بزنند و ... جدا از اين که خود کنگره مسلمانان کانادا به صراحت از موسسه اى صحبت ميکند که بر اساس احکام شريعه ميخواهد به منازاعات خانوادگى و کسبى رسيدگى کند و حکم اربيتو ( arbitrator ) يا داور که قاعدتاَ ملا و يا امام است، غير قابل نقض ميباشد. طبق خط و نشانهايى هم که کشيده اند مراجعه "مسلمانان" نيز "آزادنه" نيست و عدم شرکتشان بعنوان يک "عمل ضد اسلامى" پيشاپيش تقبيح شده است. و ميدانيم که معنىاين، چيزى جز اعمال فشار اجتماعى و روانى به کسانى که در گتوهاى اسلامى زندگى ميکنند و بخصوص به زنان، جهت مراجعه به چنين موسسات اسلامى نيست. حال آقايان صديقيها بايد بروند با سيلى "آزادى انتخاب" صورتشان را سرخ کنند. اگر کمپ عليه ايجاد دادگاههاى اسلامى تا همين جا توانست با راديکاليسم و صراحت اش خيلى از انسانهاى آزاديخواه را گرد آورده و يک صف قدرتمندى را عليه اين تحرک جديد ارتجاع اسلامى شکل دهد، اگر جبهه "مسلمين" با اتکا به عقب افتاده ترين و راست ترين گرايشات و با استعانت از "احترام به فرهنگها" و "آزادى مذهب" با قباحت هرچه تمامتر ميخواهد به همان حقوق بدست آمده مردم و بطور مشخص زنان در قلب کشورهاى مدرن حمله کند، گوى اينکه براى جبهه سوم، يعنى مکلاهاى به اصطلاح سکولار طرفدار مذهب و اسلام، چاره اى نمى ماند جز آن که با اتکا به دروغ، جعل حقايق و تصويرهاى غير واقعى اين کالاى گنديده را به فروش بگذارند.
٭ براى خواننده هاى غير کانادايى، روزنامه تورنتو استار پرتيراژ ترين روزنامه انگليسى زبان در تورنتو است.
Comments