هما ارجمند
٤ مارس ٢٠١٢
اوجگیری جنبش اعتراضی در خاور میانه و شمال آفریقا ٬ اوجگیری اسلام سیاسی٬ آینده وضعیت زنان در منطقه
اسلام سیاسی امروز در مقیاس جهانی خطری جدئی نه تنها برای زنان بلکه برای کل بشریت متمدن است. فراموش نباید کرد که این جنبشی است که خود را سوار بر توده مردمی می کند که شدیدا" در محرویت به سر می برند٬ ایزوله شده اند٬از تحقیر و سر کوب به ستوه آمده اند و هیچ آلترناتیو مدرن٬ ترقی خواه٬ آزاده و رادیکالی را هم جلوی روی خویش نمیبیند. این جنبشی است که هر روز بر دامنه تحریکات خود اضافه می کند. اين جنبش همين حالا و حتى در اينجا يعنى کشورهايى غير اسلام زده هم در سطوح مختلف زندگى مردم٬ با حمله به دستاوردهای مترقی و سکولار کار خود را به پیش می برد. فعالین این جنبش تحت پوشش آزادی مذهب در واقع آزادی زنان و دستاوردهای مترقی آنان را هدف قرار می دهند.
انتظار اين که دول غرب نيز با کليت اين جنبش سياه درافتد انتظار بيهوده است. چرا که از وجود و حاکميت آن در بسيارى از کشورهاى خاورميانه و افريقايى سود ميبرد و تا آنجايى که نوک تيز حمله اين جريانات به کارگر، چپ و جنبشهاى مترقى در اين منظقه متوجه است، که اساسا ضرورت به وجود آمدن آنها بدين خاطر بوده است، سياستمداران غربى با آن نه تنها ضديتى ندارند بلکه کاملا در جهت منافع کوتاه مدت و دراز مدت آنها نيز ميباشد. این وظیفه ماست که بعد اجتماعى و فرهنگى اسلام سياسى که اساسا ضد زن، ضد ترقى خواهى و ضد زندگى شاد و راحت است را زير نور افکن قرار دهد. همچنين بطور مشخص خطرى که متوجه همان حداقل دستاوردى که زنان و جنبش سکولار بدست آورده، است را بهتر به جهان متمدن بشناسانيم. البته قدرتهاى غربى با به راه انداختن زرادخانه تبليغى و جنگى خود عليه تروريسم تنها يک بخش کوچکى از آن، و دقيقا آن بخشى از جنبش اسلامی را که خط و سياستش را نميخواند را زير ضرب برده است. فاندمنتاليسم و اسلام راديکال در غرب خيلى شناخته شده است اما تمام ابعاد اجتماعى، فرهنگى و سياسى جنبشى که ما آن را اسلام سياسى ميخوانيم هنوز بطور کامل به مردم معرفى نشده است
آنچه مردم در خاور میانه و شمال آفریقا با آن رو در رو هستند فقط حکومتهای دیکتاری ضد مردمی در منطقه نیست٬ بلکه با یک جنبش اسلامی که مدعی سهم خواهی از قدرت در سطح بین المللی است و ضدیت با آزادیخواهی و مدرنیسم از مشخصه اش است هم رو به رو هستند. این جنبش با تکیه به غرب توانسته در منطقه بست و گسترش یابد و اولین وظیفه اش هم اینست که فعالین جنبش علیه فقر و دیکتاتوری را مورد تارگت قرار دهد تا راحتر بر بتواند بر جنبش توده ای علیه دیکتاتوری سوار شود.
دستگیریهای وسیع مبارزین و پیشروان٬ دانشجوان و زنان از جمله دستگیری مادران جوان با كودكان بعضا كمتر از یك سال، شكنجه آنان در مقابل كودكانشان برای دست یابی به اطلاعات، در بند كردن مادر و كودك در زندان انفرادی در حال خونریزی و با استخوانهای شكسته، برای روزهای متوالی، گاها شكنجه خود كودك در مقابل چشمان مادر با فرمان سران و رهبران جنبش اسلامی را تنها میتوان با رفتا رژیم نازی دوران جنگ جهانی دوم مقایسه كرد. نتیجه تا کنونی اش هم همانی است که در عراق٬ تونس٬ مصر و لیبی ناظرش هستیم . اما آینده در این مناطق چه میشود؟ ايجاد يک جبهه جهانى بر عليه جنبش سياه اسلام سياسى سالها است يک نياز واقعى براى نجات بشريت تبديل شده است. جدا از اين که در خود کشورهاى اسلام زده و يا با حکومتهاى اسلامى چه جنبش قدرت مندى براى منکوب کردن اسلام سياسى برپا است و به چه پيشرويهاى بزرگى تا حال نايل آمده است در سطح اروپا و امريکاى شمالى تا حال نيز کوششهاى زيادى در اين زمينه صورت گرفته و سازمانها، کمپينها و سايتهاى انترنتى زيادى در اين رابطه شکل گرفته است. مبازره علیه اسلام سیاسی بايد جزئى از مبارزه هر حزب جدى مترقى، سوسياليست و کارگرى، هر جريان مدافع حقوق زن، کودک و بطور کلى انسان و حقوق بشرى باشد . امروز هيچ جريانى، نميتواند در مقابل تهاجم راست به حقوق کارگر، حقوق زن و اتحاديه هاى کارگرى، بيمه بيکارى و بهداشت معترض باشد و در چند محله آنطرف تر ايجاد دادگاههاى اسلامى، گتوهاى مذهبى و قومى، مدارس مذهبى٬ برقه و جداسازى کودکان دختر و پسر و حجاب کردن بروى دختر بچه ها را ناديده بگيريد. به اين معنى ايجاد اين جبهه ضد دخالت مذهب در زندگى مردم، اين جبهه ضد اسلام سياسى امروز يک وظيفه عاجل همه است. از اين رو پيوستن به کمپين ما برای بستن سفارتخانه های جمهوری اسلامی و تقويت آن از همه لحاظ وظيفه همه انسانهاى مترقى و آزديخواه است. کمپين بین المللی برای بستن سفارتخانه های جمهوری اسلای يک سنگر از آن جبهه بين المللى عليه اسلام سياسى است و بايد اينگونه سنگرها را در همه جا و در زمينه هاى مختلف ايجاد کرد.
اما صف مردم آزديخواه و انسان دوست راهى جز اين ندارد که با تقويت نيروهايى از نوع ما بدنبال راه نجات واقعى بگردد. نيروهايى که هيچ منفعتى جز تامين سعادت و زندگى درخور انسان ندارند و تمام تلاششان بر آن است که بطور راديکال و انسانى ريشه همه مظالم، ريشه همه نيروهاى کور و ارتجاعى که انسان و حيات آن را به هيچ ميگرند را بخشکاند. کمپين ما صفی از آن نيرو اجتماعى است که در اين راه مبارزه ميکند و از اين رو مراجعه وسيع مردم در برهه هاى از اين نوع کاملا قابل انتظار و کاملا به حق است
خواست آزادی و سكولاریسم یك خواست پایه ای مردم بخصوص پس از تحكیم قدرت اسلامی در ایران٬ یعنی سركوب انقلاب مردم توسط جمهوری اسلامی به سركردگی خمینی٬ بوده است. و این خواست تنها در سطح امیال و اشتیاق توده مردم باقی نماند و یا حتی در سطح نیاز و خواست قشر روشنفكر و تحصیل كرده خلاصه نشد. بلكه حول این خواست جنبشی شكل گرفت كه از یكطرف خود را در تحرك احزاب و سازمانهای اجتماعی و پلاتفرمهای آنان منعكس كرد و از طرف دیگر تاثیر خود را در مباحث متفكرین و قشر تحصیل كرده جامعه٬ هنرمندان و اساتید دانشگاهها نشان داد و از همه مهم تر خود را در جدال هر روزه زنان٬ جوانان و كارگران و اقشار فقیر جامعه و یا حتی بخش متوسط جامعه با یك ماشین عظیم سركوب و كشتار نشان داد
انقلاب ۵٧ و دموكراسی وسیع همراه با آن هر چند كوتاه بود ولی شرایطی را بوجود آورد كه آزادی و سكولاریسم میتوانست همدیگر را ملاقات كنند. مطالعه این مقطع تاریخی بخوبی نشان میدهد كه مردم در ایران تشنه آزادیهای سیاسی و تشنه ترقی خواهی و سكولاریسم هستند. اما جمهوری اسلامی كه بر راس انقلاب با همكاری وسیع غرب سوار شده بود تمام سعی اش این بود که این روند را با آتش و خون قیچی كند. وظیفه نیمه كاره رژیم شاه جهت متوقف كردن ماشین انقلاب در اساس به خمینی سپرده شده بود. اما او و تمام لیبرالها٬ ملی و مذهبهایی كه امروز خود را طرفدار سكولاریسم و دموكراسی میخوانند٬ میدانستند كه نمیتوان انقلاب را با همان سلاحهای محمد رضا شاه سركوب كرد. یك دستگاه ایدئولوژیك٬ سیاسی و سازمانی جدیدی نیاز بود. دیگر نمیشد بروی عظمت ایران و ناسیونالیسم كوبید و از امریكا و فرهنگ غربی طرفداری كرد و یا به دستگاه ساواك و شهربانی و ارتش متكی بود و مردم را به خانه های فرستاد و انتظارات و توقعاتشان را پایین آورد و یا سركوب كرد. از این رو میبینید كه یك رژیم كاملا مذهبی و ایدئولوژیك پس از سه تا چهار سال به همان كاری مبادرت میورزد كه رژیم شاه میكرد با این تفاوت كه همان یك مقدار حقوق مدنی و سكولاری كه مردم از آن برخوردار بودند را هم زیر ضربات شلاق٬ زندان و اعدام از بین برد. از مقطع تثبیت حاكمیت جدید مردم تنها با دیكتاتوری سیاسی مواجهه نبودند بلكه حقوق مدنی و حداقل شرایط سوخت و ساز یك جامعه سكولار آنان نیز مورد تاخت و تاز حاكمیت قرار گرفت.
این تعرض جدید به نرمهای مدرن و غیر مذهبی یكبار دیگر مسئله سوكولاریسم و جدایی مذهب از دولت را به مسئله مهم مردم بدل كرد و به این معنی جبهه جدیدی در مقابل مردم گشوده شد. جبهه ای كه هر چند از نظر تاریخی جدید نبود ولی از ویژه گیهای برخوردار بود كه آن را از دورانهای گذشته متمایز میساخت. این بار جنبش سكولاریستی از بطن جامعه و نیاز پایه مردم برای یك زندگی روتین و روزمره برخاسته بود. آیا میتوانید تصور آن را بكنید كه با یك جامعه وسیعا شهری و صنعتی و با قشر عضیمی از مردم تحصیل كرده و جمعیتی که بخش عظمش جوان باشند٬ مواجهه باشید و در عین حال در آن كشور با سكولاریسم ضدیت وجود داشته باشد و یا مردم در مخالفت با آن بوده باشند؟ در تاریخ و یا در جوامع مختلف ما با این پدیده كه با سركوب و دیكتاتوری توانستند مردم آن را خاموش نگهدارند مواجهه بودیم ولی این كه بتوانند زندگی مدرن و مترقی و سكولار را از مردم بگیرند بدون مقاومت گسترده و همه جانبه توده اهالی آن كشور غیر محال و تصورش بسیار سخت است
از این رو تا آنجایی كه به خواست آزادیهای سیاسی و مدنی برمیگردد مردم در ایران یكبار دیگر چالنج قدیمی یعنی جنگیدن با یك رژیم دیكتاتور و سركوبگر را در مقابل خود داشتند و این تاریخا عرصه جدیدی نبود و سابقه خیلی وسیعتر و گسترده تری در این رابطه وجود داشت. اما تا آنجایی كه به خواست یك زندگی مدرن و مترقی و سكولار برمیگشت ابعاد مسئله به این گستردگی و در شكل یك مقابله همجانبه با حاكمیت عرصه جدیدی بود. در دوران جمهوری اسلامی ما با یك تلاقی عمیق بین خواست دموكراسی و سكولاریسم مواجهه ایم. و آن این كه مبارزه مردم در این میدان كاملا از كانال یك مبارزه سیاسی با حاكمیت جریان میابد. به یك معنی میخواهم بگویم چشم انداز سكولاریسم در ایران كاملا روشن است و آن این كه تا آنجایی كه به جامعه و توده های وسیع مردم برمیگردد جنبش سكولاریستی با موانع بزرگی مواجهه نیست. اتش مردم بخصوص در دوران حاكمیت یك رژیم مذهبی٬ برای برخورداری از زندگی مدرن و از نوع غربی آن چیزی نیست كه سوال بردار باشد. مقاومت مردم در مقابل تعرضات دستگاههای سركوب رژیم در چند دهه گذشته٬ مقاومت زنان در مقابل حجاب اجباری٬ جنبش عظیم دختران برای دست یابی به تحصیلات عالی٬ تمایل و جذب جوانان به فرهنگ غربی و موزیك و پوشش اروپایی٬ تحرك وسیع زنان برای داشتن حق طلاق٬ سرپرستی كودكان و كار و مسافرت و... همه حكایت از عمق یك جنبش گسترده برای تحقق سكولاریسم از پایین در ایران دارد. از این رو در ایران بیش از هر چیز امر سكولاریسم با مقاومت و ستیزجویی یك حكومت مذهبی روبرو است. حكومتی كه نمیتواند مذهبی باشد و در عین حال سكولار. بیهوده نبود كه تلاشهای جریانات ملی مذهبی در طول یك دهه برای اصلاح حكومتی عقیم و نتیجه ای نداد. این اپروچ ٬ پیش از یک دهه است که افشا و نقد شده و مردم کوچکترین توهی هم به آن ندارند و خود رهبران آن سردرگم و متفرق شده اند. اپروچ دیگر این است كه فكر میكند تنها با یك رونسانس فكری و فرهنگی میتوان سكولاریسم و یا حتی دموكراسی خواهی را نهادینه كرد. این تز اساسش بر این استوار است كه جامعه را طالب آزادیهای سیاسی و مدنی نمیبیند و جامعه ایران را یك جامعه عقب مانده و مذهبی میداند و از این رو بیش از هر چیزی بر كار فرهنگی و آموزشی و یا حتی نقد فلسفی مذهب فكوس دارد. این جریان نیز همان قدر پرت است كه اولی . اینها یا چشماهیشان را بر واقعیات جامعه ایران میبندند و یا میخواهند به مذهب و دستگاه عظیم مذهبی خدشه ای وارد نشود و یا میخواهند جمهوری اسلامی البته با زدن یكسری لبه های تیزش كماكان بر سر كار باقی بماند.
اما واقعیتها و نیاز جامعه و حركت خود مردم خلاف این تئوریها و سیاستها است. مردم برای آن كه بتوانند امروز در ایران بقا كنند مجبور هستند كه یك زندگی مدرن شهری را اتخاذ كنند. نمیتوان با یك قشر بزرگی از زنان تحصیل كرده روبرو بود و در عین حال از آنان خواست كه از حقوق ابتدایی خود بگذرند و هر چه مردان خانواده امر میكنند عمل كنند. نمیتوان زنان در محیطهای صنعتی و خدماتی مشغول باشند و در عین حال به آنان بعنوان شهروند درجه دو برخورد كرد. نمیتوان در عصر انترنت از جوانان خواست همچون یك طلبه مذهبی زندگی كنند و از زندگی شاد و متنوع و رنگین برحذرشان داشت.
به یك معنی چشم انداز سكولاریسم و دموكراسی اساسا توسط حاكمیت مذهبی كور شده است و این را مردم خود میدانند و از این رو با یك جنبش عظیم سرنگونی خواهی در ایران روبروییم كه آزادی و سكولاریسم اساس پرچم آن است. چنان این دو در هم تنیده شده اند كه به سختی میتوان آنها را از هم جدا كرد. فصل مشترك جنبش زنان٬ جنبش مدرن جوانان٬ جنبش دانشجویی٬ جنبش كارگری و جنبش مذهب زدایی امروز دقیقا بر سر این است كه چگونه رژیم اسلامی را به زیر بكشند تا بتوانند آزادیها و جامعه مترقی و رو به جلو را تامین كنند.
در همین رابطه است که میبینیم زنان فعالانه در صف اول و بعضا در نقش رهبران مبارزه و خیزش توده ای علیه حکوت مذهبی دیده می شوند. دیری نخواهد پائید که زنان و جنبش زنان از جمهوری اسلامی و جنبش اسلامی بطور کلی نه تنها در ایران بلکه در خاور میانه و شمال آفریقا عبور کنند و دستاوردی فراتراز انقلاب جنسی دهه ٦٠-٧٠ میلادی در غرب را بدست آروند.
هما ارجمند
٤ مارس ٢٠١٢
Comments